ما در خلوت به روی غیر ببستیم
از همه باز آمدیم و با تو پیوستیم
.
.
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یاچشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
.
.
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی