قبر افکاراتم
حالمان بد نيست غم کم مي خوريم, کم که نه، هر روز کم کم مي خوريم...
 
 

بیا که تا نفسی هست یار هم باشیم      به غنچه های محبت بهار هم باشیم
...................................................
     
آزمودم زندگی دشت غم است            شادیش اندوه و عیشش ماتم است
...................................................
در میان جمع مردان یا همیشه مرد باش     یا دم از مردی مزن یا یکسره نامرد باش
...................................................
بمیرم من واسه اون دلشکسته          که چون من خیری از دنیا ندیده
...................................................
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتراست       کارم از گریه گذشته به خودم میخندم

...................................................

نقش كردم رخ زيباي تو بر خانه دل       خانه ويران شدوآن نقش به ديوار بماند

...................................................

شمع مي سوزد و پروانه به دورش همه شب  من كه مي سوزم و پروانه ندانم  چه کند


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

چه زیباست بخاطر تو زیستن

 

 

 

 

و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن...!

 

 

و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !

 

ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !

 

 

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !

 

 

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

 

 

ثانیه ها را با تو نفس کشیدن ... زندگی را برای تو خواستن ... !

 

 

چه زیباست عاشقانه ها را برای تو سرودن ... !

 

 

بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگی... !

 

 

چه زیباست بیقراری برای لحظه ی آمدن و بوئیدنت ... !

 

 

برای با تو بودن و با تو ماندن ... برای با هم یکی شدن ... !

 

 

کاش به باور این همه صداقت و یکرنگی می رسیدی !

 

 

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

اگر اشکهايم جان داشتند ، حتما به جانت مي افتادند و تو را تکه تکه ميکردند!
بس که تو اشکهايم را در آوردي ...
چگونه بنويسم احساسي را كه گنگ و نا آشنا در من ريشه دوانده شاخ و برگهايش ذهنم را در بر گرفته و
جانم را تسخير و همه باورهايم رابه سايه هايي از وهم تبديل كرده است.
هيچ نميدانم در كجاي اين راه بي نشان ايستاده ام
يك نگاه به پشت سر
يك نگاه به پيش رو
نه اطميناني به درستي راه آمده
نه اميدي به ادامه راه مانده
نه ميتوان ماند ، نه ميتوان بازگشت
ناگزيري از رفتن ، رفتن ، رفتن.
چقدر سخت است لحظه هاي تكرار
لحظه هايي كه درگير اجبارند
بي انكه مي خواهي مي ايند
با انكه مي خواهي نمي روند
وچقدر تنهاست دلي كه اسير تكرار شود!


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

همیشه غمگین ترین و رنج آور ترین لحظات زندگی آدم توسط همون کسی ساخته می شه که شیرین ترین و به یاد موندنی ترین لحظات رو برای آدم میسازه و من وقتی ما می شه که بخوایم. پس بی خودی با حروف بازی نکن بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

 


 نمیدانم آسمان چگونه است و زمین چه سان که در هر چه مینگرم تو را میبینم، نمیدانم به چه می اندیشم که روز هست خود را از یاد برده ام ، تنها چیزی که میدانم این است که هر چه دورتر میروی یادت نزدیک تر میآید و هر چه کمتر تو را میبینم نقشت بیشتر در دلم مینشیند!

 

 

چقدر خوبه ادم يكي را دوست داشته باشه نه به خاطر اينكه نيازش رو برطرف كنه نه به خاطر اينكه كس ديگري رو نداره نه به خاطر اينكه تنهاست و نه از روي اجبار بلكه به خاطر اينكه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

تا تن كاغذ من جا دارد...
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گريه اين گريه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج ازل كافي نيست
با تو از اوج غزل خواهم گفت
مينويسم،همه ي هق هق تنهايي را
تا تو از هيچ، به آرامش دريا برسي
تا تو از همهمه همراه سكوتم باشي
به حريم خلوت عشق، تو تنها برسي
مينويسم،مينويسم از تو
تا تن كاغذ من جا دارد...
مينويسم همه ي با تو نبودن هارا
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببري
تا تو تكيه گاه امن خستگي ها باشي
تا مرا باز به ديدار خودِ من ببري


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

از همه چيز گذشتن و به همه چيز رسيدن مهم نيست . مهم از چه گذشتن و به چه رسيدن است

 

فقط کسي معني دل تنگي را درک مي کند که طعم وابستگي را چشيده باشد پس هيچوقت به کسي وابسته نشو که سر انجام آن وابستگي دلتنگيست.

 

زندگی زيباست نه در رويا...
بوسه زيباست نه براي هوس...
پرنده زيباست نه براي قفس...
دوست داشتن زيباست نه براي لمس کردن براي حس کردن

 

 

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم وقت پر پر شدنش سوز و نوايي نکنيم

 

يادمان باشد سر سجاده عشق جز براي دل محبوب دعايي نکنيم

 

يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم گرچه در خود شکستيم صدايي نکنيم

 

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم

 

هرگز حسرتي در هيچ کجاي دنيا اين چنين يکجا جمع نمي شود که در همين سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد

 

 

به اين غروب غريبم بخند حرفي نيست طلسم اشک مرا با فريب دزديدند تو هم براي فريبم بخند حرفي نيست.

 

 

وقتي دلت گرفت بشين به اندازه تمام دلتنگيات گريه کن . براي اينکه کسي اشکاتو نبينه ماهي کوچيکي شو و به ته دريا برو . ديگه نه کسي صداتو مي شنوه نه کسي اشکاتو مي بينه . حالا فهميدي چرا اب دريا شووره؟

 

 

نا کرده گنه در این جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرد و چون زیست بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو.

 

 

خنده بر لب ميزنم تا كس نداند راز من....ورنه اين دنيا كه ما ديديم خنديدن نداشت.

 

 

دوستي آن است که بلبل بارخ گل مي کند-- صدجفا ازخار مي بيتد تحمل مي کند.

 

 

نه دل در دست محبوبي گرفتار نه سر در کوچه باغي بر سر دار از اين بيهوده گرديدن چه حاصل؟  

پياده مي شوم ، دنيا نگهدار ...

 

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

 

 

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد

 

 

 دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم
وقتی فالنامه رو باز کردم چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت
تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

من هنوز تو را دارم


گاهی که دلم


به اندازه تمام غروب ها می گیرد


چشم هایم را فراموش می کنم


اما دریغ که گریه دستانم نیز مرا به تو نمی رساند


من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس


مهربانتر از گنجشک های کوچک کوچه های کودکیم نیست


و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد


و یا کابوس های شبانه ام را نمی داند


با این همه ،نازنین این تمام واقعه نیست


از دل هر کوه کوره راهی می گذرد


و هر اقیانوسی به ساحل می رسد


وشبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد


از چهار فصل دست کم یکی بهار است


من هنوز تو را دارم


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق

 

گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان

 

ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن

 

ولی فرارنکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش.

 

برای عشق خودت باش ولی خوب باش.


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...

 

ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین

 

عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ...

 

خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت

 

عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

 در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

عشق یعنی شب نیایش با خدا
تا طلوع صبح دلتنگی دعا

عشق یعنی آه دیگر پشت آه
سوز دل را پرکشاندن تا به ماه

عشق یعنی گریه های بی صدا
چشم خیس دختری دور از نگاه

عشق یعنی لحظه های انتظار
دل به فردا بستن و روز بهار

عشق یعنی بارش از دیده چو ابر
 بهر دیدار دوباره باز صبر

عشق یعنی بهترین حس نیاز
 سوی تنها خالق هستی نماز

عشق یعنی این منه دیوانه وار
 کرده ام خود را فدای عشق یار

شاعر: صادق چابک


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

  مینویسم برای تو که فراموش نشدنی هستی.با قطره

اشکی که همراه قطره های شفاف باران بردل تیره

شهرمیبارد.

مینویسم ازدل تنگ ازوصل وجدایی از

پیوندهای ناگسستنی ازطلوع خورشیدروشن و از آرامش

بی وصف شبهای مهتاب از لحظه سکوت عاشقی...

درمقابل چشمان بی همتای عشق مینویسم تابدانی

چه میگویم:

قصه پرواز قصه دیروز قصه امروز و قصه نگفتنی فردا

آری دیروز گذشت امروز میگذرد وفرداهم خواهد گذشت.

مهربانم زبانم قادر به بیان نیست وقلم یارای مقابله

باحکایت دوست داشتن راندارد.

امروزدلم همانندآسمان ابری گرفته است.هیچ چیز

جزصدای دل نشین گامهای استوارت ونفسهای گرمت

آرامم نمیکند...

امشب میخواهم باران اشکهایم رادردریای پرتلاطم دلت

جاری سازم تاشاید صدای آهنگین قلبت این دل گرفته

راآرام سازد

آری جدایی یک قانون است...افسوس زمان زودگذر

است وعقربه ها سریعترازپیش درحرکتند وناگهان

میگویند لحظه جدایی فرارسید و

((چه سخت است این لحظه))

روزها میگذرند و به خاطره ها میپوندند روزهایی که به

قدری دل تنگ بودم که دلم میخواست فریاد بزنم

وبگویم:آشنای همیشگی من کجایی؟


خدایا فرصتی ده تا درلحظه های غربت ودلتنگی غریبانه

ام دردرگاهت گریه کنم ولوح غمگین دلم را برعظمت

وبزرگیت آینه وار سازم

اگرتقدیربی کسی را سرراهم گذاشتی صبوری ده

تاباتنهایی بسازم وغم غربت ودوری یارم رابتوانم تحمل

کنم... 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

                                                        او هرگز نمی داند!!!

 

 

ولی افسوس،

 

يکی را دوست می دارم ،

 

کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا،

 

ز ابر تيره برقی جست و قاصد را ميان ره بسوزانيد.

 

ولی افسوس،

 

او را دوست می دارم،

 

بگو از من به دلدارم که

 

صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت،

 

يکی ابر سيه آمد ز ره روی ماه تابان را بپوشانيد.

 

ولی افسوس،

 

 او را دوست می دارم، 

 

سر راهت به کوی او سلام من رسان و گو که

 

به مهتاب گفتم ای مهتاب،

 

او برگ گل را به زلف کودکی آويخت تا او را بخنداند.

 

ولی افسوس،

 

 او را دوست می دارم،

 

به برگ گل نوشتم من که

 

او هرگز نگاهم را نمی خواند.

 

ولی افسوس،

 

 او را دوست می دارم،

 

نگاهش می کنم شايد بخواند از نگاه من که

 

ولی افسوس،او هرگز نمی داند .

 

يکی را دوست می دارم ،


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

كاش عشق را از پلك های خود می آموختیم

پلك هایی كه تا وقتی خون

در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند

پلك هایی كه از سحر تا پاسی از شب

برای در آغوش كشیدن هم لحظه شماری می كنند

پلك هایی كه حتی برای دقیقه ای كوتاه هم نمی توانند

دوری از یكدیگر را تاب بیاورند پلك هایی كه

در لحظه مرگ هم در آغوش یكدیگر جان می دهند

عشق را باید از آن ها آموخت .....

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

نگاه کن

گوش کن

پنجره مرا می خواند

باران مرا صدا می زند

باران با انگشتانش به شیشه می زند

باران مرا صدا می زند

و من باران را خوب می شناسم

باران مدادیست

که بر همه چیز رنگ می زند

باران تیریست که

بر دلی از سنگ می زند

باران

سازیست که باز آهنگ می زند

باران باز هم مرا صدا می زند

و من

تردید می کارم

میان ماندن و رفتن

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی


شیرین و دلنشین است دلتنگی برای تو


برای حضورت در دیار دلم دلتنگم


برای بودنت و برای نگاهت ، دلتنگم


لحظه ای گریستن و تنهایی و گریستن


دلتنگی بیداد می کند در غریبی غربت دلم


ای قاصدک های فرود آمده با نسیم عشق


دلتنگی دلم را پرواز دهید در آسمان رویاهایش



شاید ،شاید ،شاید


در ثانیه ای نگریستن به آسمان


نگاهش دلتنگی دلم را نظاره کند ...شاید


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 

آن روز باران می بارید ...


من در امتداد خیابانی خلوت می رفتم ...


کسی نبود حتی سایه تنهایی هایم ...


خودم را سپرده بودم به لحظاتی که بارانی بود ومن دلتنگ عبوری سبز ...


نمی دانستم کجا می روم اما ...


فقط می دانستم که به دنبال رد سبزی از تو بودم ...


کجا زندگیم هستی که هر چه می گردم پیدایت نمی کنم ...


آغو ش بگشا که من در التهاب تنهایی می سوزم ...


بیقراری هایم را بیا و با خودت ببر ...


قلم به بی ربطی لحظاتی می نویسد که خط خورده اند ...


مرا دریاب ...!


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 

ای کاش، ای کاش


ای کاش وقتی که بی رحمانه مرا رها کردی

 

و از من دور شدی


 چشمانم را می دیدی، اشکهایم را حس می کردی

 

کاش می دیدی که چگونه اشک هایم در پی تو می دویدند

 

اما چه سود که در خاک می افتادند و نای دویدن نداشتند

 

خاک اشکهایم را می بلعید

 

انگار که هیچ وقت متولد نشده بودند

 

همانند عشق من که انگار هیچوقت در دلت متولد نشده بود

 

اما من همچنان به یاد تو اشک هایم را هر شب قربانی می کنم

 

شاید، شاید روزی دوباره

 

روزی دوباره از اشک هایم درخت عشقی در دلت سبز شود

 

کاش آن روز اشکی برای ریختن از شوق داشته باشم

 

به امید آن روز، به امید آنکه باشم وباشی

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 

تا کی به لبت ناله ی جانسوز بود 

یا بر لب تو شعر غم آموز بود  

 بیهوده در انتظار فردا منشین 

کامروز تو فردای پریروز بود 
 



ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين


- امان از بی خوابی ها و پر خوابی های من، که الان در مرحله ی بی خوابی به سر می برم...
- بعضی وقتا فاصله ی شادی و غم به اندازه یه پلک زدن آرومه، فقط باید خودت بخوای بخندی و باور کنی زندگی هنوزم قشنگه...
- عجیب نیست که هنوز هم .... ؟!!! خدا چقدر ساده ایم ما ...
- رو که نیست سنگ پای قزوینه، لابد 8 سال زمان کمی بوده ، الله اعلم ...
- بعضی وقتا همه ی بدبختیامون واسه اینه که خیلی سطحی فکر می کنیم و تصمیم می گیریم و به قولی تا نوک دماغمون رو بیشتر نمی بینیم. پس حواست باشه، حواست باشه، حواست باشه ...
- یاد گرفتم که هیچ کسی اینقدر ارزش نداره که بخوای به خاطرش از همه ارزش هات دست بکشی، مگر اینکه اون شخص، خدا باشه. یادت باشه ارزش ها رو با میزان خودش سبک سنگین کنی. خدا نکنه یه روزی برسه که ببینی به دیواری تکیه کردی که خیلی سست تر از اون چیزی بوده که فکر می کردی و برای همه ی تلاش ها و گذشت هات حسرت بخوری...
- هیچی هم ارزش غمگین کردنت رو نداره، فهمیدی؟ هیچی!!!
- دیگه، تجربه ی فوران غصه و شادی با هم. فوران حسرت و تردید و امید، تجربه ی کلی احساس متضاد در آن واحد که حس کنی الآنه که منفجر میشی... تبریک گفتن با اعمال شاقه ...
- یه مسافرت خوب و زنده شدن و ساخته شدن و باز مرده شدن خاطره های متفاوت و باز یه تلنگر ...
- هی تو! حق نداری این قدر تو خودت باشی، فهمیدی؟
- یاد بگیر هیچ وقت مترسک نباشی وقتی دوست نداری مترسک باشی ...
- مهم اینه که ... مهم اینه که ... مهم اینه ... راستی مهم چیه؟
- یادت باشه زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست. پس سعی کن همیشه خودت باشی، حتی اگه آب و هوا عوض شه. آهای بید مجنون! این یکی خیلی جدیه!
- چقدر عجیب خوبه این مهدیه. اصلا آدم تو خوبی هاش می مونه.
- میگن کبوتری که بین کلاغ ها زندگی می کنه، شاید پرهاش سفید بمونه اما قلبش سیاه میشه، راست میگن
- ای بابا! درون گرایی هم حدی داره! بابا یه کم سرت رو بیار بیرون ببین اینجا چه خبره؟ اصلا تا کی می خوای اون تو قایم بشی ؟!
- نمی دونم 20 سوالی رو کی اختراع کرد اما 20 تا سوال کافیه!!
- خدا دائم نشانه هاش رو نشون می ده! حتی با یه راننده تاکسی بددهن
- چه روزگاری!؟! بابا بی خیال پارسال ... :)
- یه وقتایی کاشکی آدم بچه باشه! اما یه وقتایی هم کاش یه کم بزرگتر باشه! فقط یه کم ...
- آره، ظاهر می تونه نمایانگر باطن باشه اما هیچ وقت کافی نیست ...


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

گفته بودم زندگی دنیوی هر آدمی مثه یه ظرفه
یه ظرفی که با هر چی که تقدیر سر راهت قرار می ده و تو دوستش داری پرش می کنی
یه زمانی می رسه که دیگه ظرفت جای داشته های تو رو نداره
یه زمانی می رسه که نمی تونی خدا رو توی ظرفت جا بدی
اون وقتی که روح، اینقدر بزرگ میشه که دیگه توی این قفس خاکی جا نمی گیره و به سوی دوست و خانه اصلی خودش پرواز می کنه.


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم


 

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم



 

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟


 

به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم



 

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا


 

یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم



 

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم


 

رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم



 

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک


 

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم



 

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست


 

به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم



 

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟


 

یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟



 

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟


 

یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟



 

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی


 

یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم



 

می وصلم بچشان، تا در زندان ابد


 

از سرعربده مستانه به هم در شکنم



 

من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم


 

آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم



 

تو مپندار که من شعر به خود می گویم


 

تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم



 

شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی


 

والله این قالب مردار، به هم در شکنم

ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 


چه یک نامه,خاطرات روزانه
یایادداشتی موقع صحبت
باتلفن.اما بنویس..........
بانوشتن به خداوبه دیگران
نزدیکتر میشویم.
اگرمیخواهی نقشت را
دردنیابهتربفهمی, بنویس..
سعی کن روحت را در
نوشته ات بذاری ,حتی اگر
هیچکس کارت را نمیخواند.
همین نوشته ها به ما
کمک میکند افکارمان را
تنظیم کنیم وپیرامونمان
راواضحترببینیم.
یک قلم وکاغذ معجزه میکند.
دردراتسکین میدهد.
رویاهارا تحقق میبخشد.
وامیدهای ازدست رفته را
بازمیگرداند.
....کلمه قدرت است....

 


 

 

پائولوکوئلیو


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

درد من تنهایی نیست؛  

 

بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛ 

 

بی عرضگی را صبر؛ 

 

و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد ،هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود 

       که یکی بود،یکی دیگر هم بود ،همه با هم بودند وما ...

 

   برای بودن یکی دیگری را نیست می کنیم از دارایی،از آبرو ،از هستی..

   انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست ............

  و چقدر قشنگ میشد که همه باشیم و قصه هایمان را با بودنمان شروع میکردیم ..

 وچقدر قشنگتر میشدکه به هم میگفتیم : من در این کلبه خوشم ، تو در آن اوج که هستی خوش باش !

...


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

حرف هایت رو روی کاغذ بیاور خودت اشتباهاتت را روزی متوجه میشوی ....

نوشتن خیلی از ضعف ها در استدلال هایمان را رو میکند

نوشتن سردر گمی هایمان را به خود ما نشان میدهد

اولین گام تحلیل مسئله نوشتن همه ی جوانب آنست

بیایید پازلی از افکارمان درست کنیم

چقدر میتوانیم پازل را کنار هم بچینیم ؟

قطعه های ساخته ذهنمان باهم جور در میاید ؟

واقعا همه چیز به یکدیگر متناسب است ؟و در هم قفل میشود ؟

....

...

..

.

.

.

.

.

.

میدانم تامل کنیم میدانیم.

اندکی دانستن ،خود شمعی روشن در تاریکی هاست بیایید لبخند بزنیم
 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

_همدیگر را دور میزنیم تا زودتر به مقصد برسیم

غافل از اینکه زمین گرد است و باز به هم خواهیم رسید


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين

 

 

خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم . اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است.
I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me
____________
خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است.اين يعني او در خانه است و در خيابانها پرسه نمي زند.
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street
____________
خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم.
I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed .
____________
خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند . اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.
I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I have enough to eat
____________
خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.
I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard
____________
خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني من خانه اي دارم.
I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning , because it means I have a home
____________
خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم.اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن.
I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation
____________
خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم.
I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means that I can hear
____________
خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.
I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear
____________
خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive
____________
خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم . اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.
I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am healthy most of the time
____________
خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for them
____________
خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شكر
Thanks God Thanks God Thanks God


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين


 

 

  • نامت چه بود؟
  • آدم.
  • فرزندِ؟
  •  مرا نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت.
  • محل تولد؟
  •  بهشت پاک.
  • محل سکونت؟
  •  زمین خاک.
  • قدت؟
  •  روزی چنان بلند که همسایه‌ی خدا،
  •  اینک به قدر سایه‌ی بختم به روی خاک.
  • اعضاء خانواده؟
  •  حوای خوب و پاک،
  •  قابیل خشمناک،
  •  هابیل زیر خاک.
  • روز تولدت؟
  •  روز جمعه، به گمانم روز عشق.
  • رنگت؟
  •  اینک فقط سیاه
  •  ز شرم چنان گناه.
  • چشمت؟
  •  رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان.
  • وزنت؟
  •  نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست،
  •  نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک.
  • جنست؟
  •  نیمی مرا ز خاک، نیمی دگر خدا.
  • شغلت؟
  •  در کار کشت امیدم.
  • شاکی تو؟
  •  خدا.
  • نام وکیل؟
  •  آن هم خدا.
  • جرمت؟
  •  یک سیب از درخت وسوسه.
  • تنها همین؟
  •  همین.
  • حکمت؟
  •  تبعید در زمین.
  • همدست در گناه؟
  •  حوّای آشنا.
  • ترسیده‌ای؟
  •  کمی.
  • ز چه؟
  •  که شوم اسیر خاک.
  • آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
  •  بلی.
  • که؟
  •  گاهی فقط خدا.
  • دلتنگ گشته‌ای؟
  •  زیاد.
  • برای که؟
  •  تنها خدا.
  • آورده‌ای سند؟
  •  بلی.
  • چه؟
  •  دو قطره اشک.
  • داری تو ضامنی؟
  •  بلی.
  • چه کسی؟
  •  تنها کسم خدا.
  • در آخرین دفاع؟
  •   می‌خوانمش چنان که اجابت کند دعا...
  •  

 


ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: :: توسط : شيرين
درباره وبلاگ
آخرین مطالب
نويسندگان

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 27
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 109
بازدید کل : 120543
تعداد مطالب : 150
تعداد نظرات : 75
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


 
 
 
blogکد بازی تمرکز حواس
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ

Web 2.0 scientific calculator